-
تاریک
سهشنبه 4 خرداد 1400 22:44
همه جا تاریک است شب چقدر شب شده است چشم شب بیدار است دست شب خون آلود نور مهتاب کجاست؟ صبح که بی خورشید است شب که بی ماه شده با دل خواب زده ما چرا بیداریم؟
-
دریا،عاشقانه ای که ناگهان می آید
دوشنبه 13 خرداد 1398 23:03
□ خورشید در موهایش طلوع میکند دختر میخندد دختر میخندد دریا آغوش باز میکند و دختر که پای برهنه ماسه ها را رج به رج کوک میزند به دریا میرسد دریا شاعر میشود موج موجِ شعر پستانهای کوچک دختر را کنار قافیه های عشق ردیف میکند موج، شعر میخواند شعر، موج میزند لابه لای موهای دختر و عطری که هیچکس نمیداند از کجاست و شعری که تنها...
-
بمان که بی تو جان من به تن امان نمیدهد
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 00:20
شبی که از تو سر زده شبی که بی تو سر زده شبی که سر زده تو را در آسمانِ ابریِ نگاه خیس چشم من چنان عبور میدهد که جانِ بی امانِ من به تن امان نمیدهد سعید قاسمی
-
تظلم نوشت
جمعه 6 اردیبهشت 1398 16:37
این شعرو چهار سال پیش نوشتم.آن روزها که من با شعر بودم و مدتی ست که مرا تنها گذاشته.چه دلتنگم چه دلتنگم دارم با غصه میجنگم. مربع می چکید از آسمان باران غم بر سر این بوته باران بیش و کم زرد میشد ساقه ها و برگ ما یک به یک گلهای رنگارنگ ما ریشه ها از ساقه ها آشفته تر باغبانان در زمستان خفته تر ریشه ها در خون تنیده با تبر...
-
در دلتنگی نوشت
جمعه 6 اردیبهشت 1398 16:25
. کتابها برای اجساد سالها خفته در گور مرثیه میخوانند شاعری میمیرد گورکنان میخندد و من که میان قبرستان شاعران میرقصم در شب نشینی واژه ها کتابها پرواز میکنند کلاغها میخندند سعید قاسمی
-
زاینده رود نوشت
پنجشنبه 2 فروردین 1397 10:54
مینویسم به آخرین دیدار مینویسم که دل ترک دارد اصفهان در نبودنت حالا درد دل های مشترک دارد خاطراتت نشسته در ذهنم روزهایم چه تلخ و تکراریست مثل خواجو که رهگذر دارد بی تو خواجو همیشه تکراریست پای سلاخ روی دستانت گاو خونی به زیر ساطور ست روزهایی شبیه جان کندن زنده رودی که زنده در گورست فرش آبی که مثل ابریشم زیر پای...
-
شعر کارگاهی نوشت
شنبه 4 شهریور 1396 22:43
دوست دارند کتابهای تاریخ را موش های کتابخانه خُرد میشوند و میبارند کلمات از قفسه ها پیر مرد آتش میزند کاغذی را در خیابان و کودک که در اتاقش نقاشی میکرد سعید قاسمی .................. وقتی خیلی تلاش میکنی کسی را فرامووش کنی،خودِ همین تلاش به یک خاطره ی فراموش ناپذیر تبدیل میشود. حالا باید بکوشی تا این فراموش کردن را...
-
سورئال نوشت
جمعه 6 مرداد 1396 13:12
ماهی های قرمز تاج گل های تور باف را روی قبرها میکِشند و به زنان آبستن قلاب تعارف میکنند عُق میزنند جنین های شناور قلاب های آویزان از دهان را و دفن میکنند قایق ها مرده های بادبان پیچ را ................. سعید قاسمی
-
سپید نوشت
جمعه 18 فروردین 1396 21:17
رقص کنان سقوط میکنند الماسهای درخشان بالا میرود پرچم سفید و پیرمرد پیشانی اش را پاک میکند "سعید قاسمی" پیشنهاد کتاب :سه شنبه ها با موری از میچ آلبوم پیشنهاد فیلم :Candy تولید سال 2006 به کارگردانی Neil Armfield
-
نیاز به معرفی نداره نوشت
پنجشنبه 17 تیر 1395 14:38
لذت بخش تر از خوندن یه کتاب خوب چی میتونه باشه.هفته پیش به لطف پیشنهاد دوستی کتاب " سمفونی مردگان" رو خوندم هر چند همیشه یه گوشه از ذهنم اسم این کتاب چرخ میخورد،ولی هیچگاه جد بر این نشده بودم که بخونمش. وقتی که زمان را درک میکنی وقتی که ساعت آقای درستکار می ایسته وقتی که به آیدین میرسیم و میبینیم چقدر آیدین...
-
برگرد نوشت
پنجشنبه 17 تیر 1395 11:50
دستانت باد را نوازش میدهد اینگونه که تاب میخورد خیال بازگشت دارد وقتی نمیرسد وقتی نیستی دیگر وقتی دستی نیست که باد را نوازش دهد طوفان میشود آدمی میسازد آدمی بخواب میرود آدمی انتظار میشود -طوفان را چه کنیم؟ وقتی نمیرسد وقتی انتظار نمیشود عقده اش درخت را دامن میگیرد سقف را میشکند باران را دور میکند و از شهری به شهر...
-
نوروز نوشت
دوشنبه 2 فروردین 1395 01:10
به نام لحظه های سبزِ نوروز به نام خاطراتِ خوبِ دیروز چه صبح دلنشینی آمد از راه به نام عاشقان، نوروز پیروز شعر : سعید قاسمی
-
ایستگاه نوشت
جمعه 30 بهمن 1394 20:30
کمی صبر کنید میخواهم داستان رفتنم را بگویم کمی صبر کنید میخواهم باز عاشق شوم کمی صبر کنید ایستگاه آخر مرا میشناسد آنجا ساعتی هست که هر شب دوازده بار صدایم میزند و پیر مردی که آن را کوک میکند داستان رفتنش را شنیده ام اما دیگر عاشق نیست سعید قاسمی
-
ساعت نوشت
یکشنبه 4 بهمن 1394 16:00
من که هیچ ساعت هم خسته شد از بس که نیامدی سعید قاسمی
-
دروغ نوشت
چهارشنبه 2 دی 1394 00:32
با این همه حرف های پوچ و الکی ما خام شدیم شبیه طفل و پُفکی ما روی گسل خانه ی خود ساخته ایم با حرفِ دروغ و وعده های پولکی Photo credit should read ILYAS AKENGIN/AFP/Getty Images شعر : سعید قاسمی
-
Time نوشت
دوشنبه 9 آذر 1394 14:47
من بودم و هر ثانیه دلتنگ تر از از ثانیه ی قبل که بی رنگ تر از ابری شده ام سیاه و در دل خون است با تو که در آمیخته دل سنگ تر از. . . عکس : Xetobyete از مجموعه The Time Traveler شاعر : سعید قاسمی
-
غزل نوشت
چهارشنبه 20 آبان 1394 01:11
یک سایه در تصویر من تدبیر میخواهد وقتی که دستان قلم زنجیر میخواهد گاهی برای من شدن ما را سرودند اشعار آن شاعر ولی تفسیر میخواهد یک اتفاق تازه ام با رنگ تکراری سبز و بنفش و قهوه ای تاثیر میخواهد خط خورده ام از چهره ی فریاد اما فریاد بیهوده دلی شبگیر میخواهد من،گم شده در مذهب و تاریخ و دینم تاریخ و دین و مذهبم تعمیر...
-
لبخند نوشت
سهشنبه 12 آبان 1394 20:27
من گیج شدم این همه تردید چرا؟ لبخند زدم ولی نخندید چرا؟ گفتم که برای خنده ات میمیرم لبخند به لب،ولی نپرسید چرا؟ عکس:پانالا رُوی شعر:سعید قاسمی
-
سبز نوشت
شنبه 9 آبان 1394 16:29
پروانه شدم که رنگِ خوابم سبز است مستم به سرابی که سرابم سبز است پنهان شده ام ز ترس افکار شما در پشتِ نقابی که نقابم سبز است عکس : ..... شعر:سعید قاسمی
-
دلنوشت 6
جمعه 1 آبان 1394 13:01
درون چشم خود صد راز داری دلی بی کینه و ممتاز داری فقط در گیر احساس غروری که شوقِ رفتن و پرواز داری عکس:مجله مرد روز شعر:سعید قاسمی
-
رباعی نوشت
سهشنبه 28 مهر 1394 23:20
رودی که شده دوباره دلتنگِ تنت در آبی خود گرفته از رنگ تنت لطفی کن و یک قدم به ساحل بگذار تا آب نوایی زَنَد از چنگ تنت عکس:جیم وارن شعر:سعید قاسمی
-
غم نوشت
شنبه 18 مهر 1394 00:25
در دفتر شعر من تو می مانی و غم هر لحظه به یاد تو پریشانی و غم باید که غزل شد در این دلتنگی ای شعر چه گویم که تو درمانی و غم "سعید قاسمی"
-
شاید امشب نوشت
جمعه 10 مهر 1394 14:20
شاید امشب دوباره همدردی در مسیر هر شبم راهیست شب که از شبیه من ها پُر شب دوباره در شبم جاریست من تمام هستی ام هیچ است هستم از نبودنت در خویش فصل هایم بدتر از پائیز پر شده دوباره از تشویش دردهای مشترک داریم زیر چتر سایه ها پنهان مثل حرفهای در گلو مانده پر شد از سکوت بی پایان پر شد از دوباره رفتن ها قلب من که گیج و...
-
رباعی نوشت
جمعه 3 مهر 1394 14:58
دردیم که با دست پدر ساخته شد ارابه ی بد بختی ما تاخته شد رودیم که در خشکی خود غرق شده سنگی که به بالای سر انداخته شد عکس:انقلاب سال 1357 ایران شعر:سعید قاسمی
-
رباعی نوشت
جمعه 3 مهر 1394 14:55
باران زده بر حوض پر از ماهی ما خوش بو شده دیوار گل و کاهی ما صد حیف که رفتند همه از این خانه بسیار شد افسوس هر از گاهی ما عکس: . . . شعر:سعید قاسمی
-
پائیز نوشت
جمعه 3 مهر 1394 14:48
از پنجره دیدم که خزان میرقصد با شاخه و برگ در آسمان میرقصد دنبال نوای عاشقان می گردد اینگونه که او به هر مکان میرقصد "سعید قاسمی"
-
دلنوشت 5
جمعه 27 شهریور 1394 01:10
صدای پای پائیز به گوش میرسد و تنها خاطره ای که از پائیز مانده رفتنِ اوست. گفتم پائیز و هیچ کس صدای خش خش برگ ها رو نشنید.چه بی صدا فریاد زدند زیر پای ما و در ازدحام پیاده رو های شهر لابلای شمشاد ها گم شدند. پائیز را میشود شعر شد میشود خیال بافی کرد میشود در لابلای باد های پی در پی اش دنبال عطری گشت که مدتهاست میان عطر...
-
ترس
چهارشنبه 18 شهریور 1394 23:12
امشب قفس از باز شدن می ترسد شب گریه از آواز شدن می ترسد ساعت که قرار است به فردا برسد فردا هم از آغاز شدن می ترسد # سعید_قاسمی
-
حادثه
پنجشنبه 12 شهریور 1394 10:51
در غروبِ سرد و تلخ و بی نشانیَم منتظر برایِ دستهایِ مهربانیَم من صدایِ خسته ی پائیز و خش خش ام بی جهت شبیهِ ابرهای طوفانیَم پشتِ فصلها چشیده ام رنگِ درد را در بهارِ دفترم ، فصلِ بارانیَم من قطارِ گم شده تویِ قلب کوه ها با تو سر رسیده روزهایِ ویرانیَم ای مسافران راهِ عشق و عاشقی ! زخم های عشق را در خطوطِ پیشانیَم در...
-
سردرگم
یکشنبه 8 شهریور 1394 15:50
تو می روی و از تو یک غزل بجا مانده به گوشِ پرده های شب فقط صدا مانده کنارِ تشویش و دلهره و ترسِ از کابوس پناهگاهِ قلب تو بگو کجا مانده # سعید_قاسمی