دل نوشت

نوشته های سعید قاسمی

دل نوشت

نوشته های سعید قاسمی

حادثه

در غروبِ سرد و تلخ و بی نشانیَم

منتظر برایِ دستهایِ مهربانیَم

من صدایِ خسته ی پائیز و خش خش ام

بی جهت شبیهِ ابرهای طوفانیَم

پشتِ فصلها چشیده ام رنگِ درد را

در بهارِ دفترم ، فصلِ بارانیَم

من قطارِ گم شده تویِ قلب کوه ها

با تو سر رسیده روزهایِ ویرانیَم

ای مسافران راهِ عشق و عاشقی !

زخم های عشق را در خطوطِ پیشانیَم

در کجایِ این جهان زاده اند مرا؟

هیچ کسی نمی داند که ایرانیَم

مثلِ روزهای سرد و تلخِ حادثه

منتظر برای دستهای مهربانیَم



‫#‏سعید_قاسمی‬

نظرات 1 + ارسال نظر
samira جمعه 13 شهریور 1394 ساعت 15:12 http://www.pixelgraphic.blogfa.com

عالی بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.