چوپان را دیده ای ؟
چه غریبانه غصه هایش را در تنگه نی میفشارد.
درد عجیبی ست !
صدای گریه ی کودکی اوست؟
یا زخمهای زندگی این چنین هق هق اش را ترجمه کرده؟
دوستانی دارد
همه گرگ صفت که اگر لحظه ای درنگ کند بره هایش را . . .
درختی با او آشناس
با قدمهایش
با خورجین و گلیمی که همراه دارد
با نت های شکسته ای که لابلای شاخ و برگش در حسرت رسیدن به آسمان در تار عنکبوتی گیر کرده اند.
نگران نباش چوپان
زمستان خواهد رسید
رمه ها را دیگر به چرا نیاور
با علف ها عهدی بسته ام
قول دادند نزدیک کلبه ات سر از زمین بر آورند.
نگران نباش . . .
سعید
دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 19:59
نمیرسد پارو
که قایقی تنها
اسیر شب باشد
نه موج بی پروا
شعر :سعید قاسمی
سعید
جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 20:13