دوست دارند
کتابهای تاریخ را
موش های کتابخانه
خُرد میشوند و
میبارند
کلمات از قفسه ها
پیر مرد آتش میزند
کاغذی را در خیابان
و کودک
که در اتاقش
نقاشی میکرد
سعید قاسمی
..................
وقتی خیلی تلاش میکنی کسی را فرامووش کنی،خودِ همین تلاش به یک خاطره ی فراموش ناپذیر تبدیل میشود.
حالا باید بکوشی تا این فراموش کردن را فراموش کنی و این چنین،یک خاطره ی فراموش نشدنی دیگر هم ایجاد میشود.
قمستی کوتاهی از کتاب "جز از کل" نوشته ی استیو تولتز.
ماهی های قرمز
تاج گل های تور باف را
روی قبرها میکِشند
و به زنان آبستن
قلاب تعارف میکنند
عُق میزنند
جنین های شناور
قلاب های آویزان از دهان را
و دفن میکنند
قایق ها
مرده های بادبان پیچ را
.................
سعید قاسمی
لذت بخش تر از خوندن یه کتاب خوب چی میتونه باشه.هفته پیش به لطف پیشنهاد دوستی کتاب " سمفونی مردگان" رو خوندم
هر چند همیشه یه گوشه از ذهنم اسم این کتاب چرخ میخورد،ولی هیچگاه جد بر این نشده بودم که بخونمش.
وقتی که زمان را درک میکنی وقتی که ساعت آقای درستکار می ایسته وقتی که به آیدین میرسیم و میبینیم چقدر آیدین هستیم و چقدر آیدین های دیگر رو دیدیم.
شکل لخت زندگی رو درک کردم و ای کاش سالیان پیش این کتاب رو میخوندم.
بوی تنت
مرا برمیگرداند
به دوران پیش از خودم
پیش از آن که باشم.
مگر پیش از تو
سیب هم وجود داشت؟
"عباس معروفی"
پی نوشت: Goodreads
گذشته ی از همه ی اینها ، همیشه نسخه ی چاپی رو بیشتر دوست داشتم