دل نوشت

نوشته های سعید قاسمی

دل نوشت

نوشته های سعید قاسمی

دنیا برایِ من فقط کابوسِ اجبارست

دنیا برایِ من فقط کابوسِ اجبارست

چندیست شبهایِ دلم شبهایِ تکرارست

باید که از غمخانه یِ دلها فراری شد

هر سو دری وا میکنم ، افسوس دیوارست

این روزها از هر کسی غمگین ترم شاید

هر چند میخندم ولی این قلب بیمارست

شبهایِ بی پایانِ من صبحی نخواهد داشت

حتی طلوعِ صبح من در غم گرفتارست

هی شعر میخوان تورا در دفترِ مشقم

تکلیفِ این شبها دلی چشم انتظارست

باید که آوازِ جدایی سر دهم اکنون

صد عید اگر آید دلِ عاشق عزادارست

"سعید قاسمی"

این منم گم شده در جنگلِ بارانیِ تو

این منم گم شده در جنگلِ بارانیِ تو


راهِ من گشته به طرفِ شبِ ویرانیِ تو


جرمن چیست؟مگر عشق گناهی دارد؟


چشمِ تو حاکم و این دل شده زندانیِ تو


قرعه بر دلشدگان از دلِ تنها زده ام


دلِ تنها که زند بوسه به پیشانیِ تو


امشب از بی کسیَم راهیِ گرگان شده ام


یادِ آن دم کنم از خنده ی شیطانیِ تو


ساز تنهاییِ من کوک شُدَست در عدمت


تارِ زلفت زنم از سبکِ خراسانیِ تو


با غم از بندِ تو آزاد به زندان شده ام


ای عجب از هوس و شیوه ی طوفانی تو




"سعید قاسمی"

حراج نوشت

برایِ بی قراری هایِ دل کاری نکردی


دلم بشکست و افسوسم که معماری نکردی


تمامِ سیصد و شصت و ششِ سال


حراجیدم دلم را و خریداری نکردی



"سعید قاسمی"

غم نوشت

مانده از دو پاکت قبلی

رنگِ بوسه بر تَهِ سیگار

له شده تمامِ احساسش

بین این دقایقِ کشدار

بد شدن میانِ فاصله ها

مثل بدتر از کمی بدتر

لحظه های تلخ و اجباری

پشتِ دیوارِ محکمی بدتر

شب تورا بدونِ آغوشش

رویِ تخت و بالشِ فرضی

حس کند تورا ولی بگو

گم شده دقایقِ قرضی

اوجِ غم نگاهِ منفعلش

روبرویِ قابِ بر دیوار

خسته از صدایِ تلخی که

می رسد از آخرین دیدار

می کشد یکی پس از بعدی

نیمه شب که غرق در دود است

رفته او به قعر تنهایی

بی خیالِ قلبِ مطرود است

روز بعد از آن شب منحوس

منتظر برای آن تکرار

مانده از ده پاکت قبلی

رنگِ بوسه بر تَهِ سیگار



"سعید قاسمی"