این منم گم شده در جنگلِ بارانیِ تو
راهِ من گشته به طرفِ شبِ ویرانیِ تو
جرمن چیست؟مگر عشق گناهی دارد؟
چشمِ تو حاکم و این دل شده زندانیِ تو
قرعه بر دلشدگان از دلِ تنها زده ام
دلِ تنها که زند بوسه به پیشانیِ تو
امشب از بی کسیَم راهیِ گرگان شده ام
یادِ آن دم کنم از خنده ی شیطانیِ تو
ساز تنهاییِ من کوک شُدَست در عدمت
تارِ زلفت زنم از سبکِ خراسانیِ تو
با غم از بندِ تو آزاد به زندان شده ام
ای عجب از هوس و شیوه ی طوفانی تو
"سعید قاسمی"