با رفتنت،در شهرِ دل غوغا به پا کردی
ای عشقِ نافرجامِ من عیدم عزا کردی
یک بارِ دیگر کن نظر ،بر قلب بیمارم
دردِ مرا با جورِ خود بی انتها کردی
شرحم نباشد اینچنین آشفته و زار
با آن غرورِ سرخوشت،دیدی چه ها کردی
تنها شدن در نزدِ من هم عالمی دارد
با عشق خود تنهائیم را بی صدا کردی
دنبالِ یک راهِ فرار از شهر تو هستم
پادشهِ شهر دلت را چون گدا کردی
دنیایِ تو رویِ خوشی بر قلبِ من داد
تنها برایِ حسِ خودخواهی جفا کردی
"سعید قاسمی"
سلام وبتون بسیارزیباست
به وب منم سربزنیدخوشحال میشم